احمد زارع‌پور اشکذری، کارآفرینی که با پشتکار و روحیه استقلال‌طلبی از کودکی تا امروز مسیر پرفرازونشیب زندگی‌اش را پیمود و با تلاش‌های خستگی‌ناپذیر برای خلق آینده‌ای روشن را رقم زده است.

اشکذر خبر:  آقای زارع‌پور، ابتدا کمی درباره کودکی و خانواده‌تان بگویید.
بنده احمد زارع‌پور اشکذری هستم، متولد ۲ فروردین ۱۳۵۰ در شهرستان اشکذر. در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمدم. در خانه مرا “ابوالفضل” صدا می‌زدند، ولی اسم شناسنامه‌ایم احمد است.

پدرم در ابتدا در تهران معمار و پیمانکار بود. بعدها به اشکذر بازگشت و با “معمار احمد”، یکی از معماران برجسته کشور، شریک شد. مادرم نیز حافظ قرآن بود و تاثیر زیادی در تربیت دینی و اخلاقی من داشت.

نقش خانواده در دوران کودکی شما چگونه بود؟
تاثیر عمیقی داشتند. مادرم مرا به مکتب‌خانه فرستاد و با وجود بی‌سوادی، در تلفظ درست قرآن کمکم می‌کرد. علاقه به پیشرفت باعث شد در مکتب، یک و نیم جزء از قرآن را حفظ کنم. پدرم نیز مرا به پروژه‌های عمرانی می‌برد و از همان کودکی، روحیه استقلال‌طلبی را در من پرورش داد.

از دوران نوجوانی و تحصیلتان بگویید.
دوران دبستان را در اشکذر گذراندم. در دوران دبیرستان علاقه زیادی به پزشکی داشتم، اما به اجبار مدرسه و خانواده، رشته ریاضی را انتخاب کردم. این تغییر مسیر برایم سخت بود و مدتی حتی سعی کردم نمراتم را پایین بیاورم تا به رشته تجربی بازگردم، اما موفق نشدم.

 بعد از دبیرستان چه اتفاقی افتاد؟
در کنکور نتوانستم به دانشگاه‌های مطرح دولتی راه پیدا کنم. در انتخاب رشته هم اشتباه کردم و خلبانی را انتخاب کردم، اما به دلیل مخالفت مادرم، این مسیر را ادامه ندادم. تصمیم گرفتم خدمت سربازی را شروع کنم.

دوران سربازی شما چگونه گذشت؟
چالش‌برانگیز بود. در بدترین شرایط آب و هوایی و سخت‌ترین نقاط خدمت کردم. در کنار خدمت، در بازار تهران مشغول کار شدم و از مرحوم حاج محمد حسین کلانتریان که یکی از تامین کنندگان اصلی قطعات خودرو بازار فوت‌وفن کار را یاد گرفتم.

 بعد از سربازی به چه سمتی رفتید؟
در دانشگاه آزاد یزد در رشته عمران پذیرفته شدم. در دوران دانشجویی، مغازه لوازم یدکی برادرم را مدیریت کردم و همزمان اولین پروژه ساختمانی‌ام را انجام دادم. یک قرارداد ساختمانی اشتباه که سودی نداشت، تبدیل به درس بزرگی برای من شد؛ یاد گرفتم پای امضایم بایستم و مسئولیت‌پذیر باشم.

درباره تأسیس موسسه خیریه بگویید.
در دوران سربازی، مادرم به سرطان مبتلا شد و از دست دادنش در سال ۱۳۷۶ ضربه سنگینی به من وارد کرد. برای ادای دین به او و کمک به کودکان یتیم، با دوستانم موسسه خیریه‌ای به نام “غریب مدینه” را تأسیس کردیم. این کار یکی از باارزش‌ترین تصمیم‌های زندگی من بود.

ادامه دارد …

بخشی از متن برگرفته از متن مصاحبه آقای ابوالفضل راسته که برای تهیه زندگینامه آقای زارع پور تهیه شده است.

لینک کوتاه : https://ashkezarnews.ir/nQNQ4