آسیاب تاریخی آبی اشکذر، نه‌تنها یادگاری از همت بلند علی‌نقی‌خان، حاکم فرهیختهٔ یزد، که جلوه‌ای از پیوند هنر و تاریخ است. میرزا سید محمد سحاب اصفهانی با سرودن شعری جاودان، تاریخ این کار بزرگ را در بیتی ماندگار رقم زد

به گزارش اشکذرخبر، در دل کویر ، جایی که هر قطره آب با ارزش‌تر از گوهری ناب است، قنات همت‌آباد و آسیاب تاریخی آبی اشکذر نماد پایداری و تدبیر مردانی است که به آبادانی می‌اندیشیدند. علی‌نقی‌خان، حاکم مقتدر یزد، با همتی والا نهری جاری ساخت تا زندگی به رگ‌های خشکِ زمین تزریق شود. و چه زیبا سحاب اصفهانی این لحظه را در شعرش جاودانه کرد:

در اشکذر بنا کرد زان آب آسیابی
کاوصاف وضعش آمد از حد عقل بیرون

آسیابی که سنگ‌هایش چون دانه‌های مروارید می‌ریخت و گردش چرخ‌اش حتی آسمان را به رشک وا می‌داشت. تاریخ پایان این کار بزرگ را سحاب در بیتی حکاکی کرد: «گردان همیشه این آس، چون آسیای گردون» کلامی که عددش ۱۱۷۸ هجری قمری را فریاد می‌زند.

میرزا سیّد محمّد، فرزند سیّد احمد هاتف اصفهانی، متخلص به «سحاب» به مناسبت احداث قنات همّت‌آباد رستاق و ساخت آسیاب آبی اشکذر،قطعهٔ زیر را سروده است:

فرمانروای گردون، رفعت علی نقی خان
کایوان همت اوست، برتر ز سقف گردون
آن سرور فریدون شوکت که نعل اسبش
زیبد اگر زند طعن بر افسر فریدون
از رشک مهر رایش در جیب دست موسی
از شرم بذل دستش در خاک، گنج قارون
از کوه حلم او یافت آرام، خاک ساکن
از فیض جود او گشت معمور، ربع مسکون
از یمن لطف او زهر یابد خواص تریاق
از بیم قهر او شهد، جوید مزاج افیون
از بس عطا کف او از بحر و کان برآورد
هر دُرّ که داشت مخفی، هر زر که داشت مخزون
مقدار قطره‌ای چند چون است پیش دریا
هنگام مدحش الفاظ زان سان به حسب مضمون
هم از شراب لطفش کآرد چو باده بهجت
رخسار دوستانش مانند باده گلگون
هم از نهیب قهرش کآفاق تیره سازد
اجسام دشمنانش در خاک تیر مدفون
در شهر یزد الحق دارد برای هر درد
آبش مزاج جلّاب، خاکش خواص معجون
هم غنچه‌اش به بستان، هم بلبلش به گلشن
هم سنبلش به صحرا، هم لاله اش به هامون
خندان چو لعل عذرا،گریان چو شمع وامق
مشکین چو زلف لیلی، رنگین چو اشک مجنون
آمد هوای راغش چون بزم دوست دلکش
باشد نهال باغش چون قدّ یار موزون
در هر طرف بنا کرد چندین بنای عالی
کآمد سپاه اعلا در پیش رفعتش دون
در عیش آن ولایت آبادی اش بسی گشت
از خطهٔ خطا بیش وز شهر شام افزون
هم کرد جاری آنجا از بهر نفع مردم
عمّان صفت قناتی از یمن بخت میمون
در آن قنات پرآب جاری نمود نهری
نهری چو شط بغداد، جویی چو رود جیحون
گردید همت آباد نامش چو یافت انجام
از اختر خجسته وز طالع همایون
در اشکذر بنا کرد زان آب آسیابی
کاوصاف وضعش آمد از حد عقل بیرون
از سنگش آرد ریزان دایم چو دُرّ سوده
زان سان که از کف او پیوسته دُرّ مکنون
از وی چو یافت اتمام آن آسیا و بارَد
از رشک گردش آن، از دیدهٔ فلک خون
کلک «سحاب» بنوشت از بهر سال تاریخ
گردان همیشه این آس چون آسیای گردون

لینک کوتاه : https://ashkezarnews.ir/AcB1s